خودمونیا

با ارامش بخوان

خودمونیا

با ارامش بخوان

آخرین مطالب

نامه ای برای مریم زنگیم

پنجشنبه, ۵ تیر ۱۳۹۳، ۱۲:۲۵ ب.ظ

یکی تو زندگیم وجود داره که همیشه احساسش می کنم 13 ساله مرده . موقعی که 4 ماه از زندگیم رو گذروندم از کنارم رفت .

تا 10 سالگی هیچ موقع دلم براش تنگ نشده بود . ولی از موقعی که 10 سالم گذشت وجودش رو هر ثانیه کنارم حس می کردم . 3 ساله که اینجوریم .

دلم، جیگرم و ... هر روز بیشتر از قبل براش تنگ میشه

شاید اگر این چیزا رو به کسی دیگه ای میگفتم مسخرم می کرد اما اون کسی بیست جز مریم زندگیم

اسمش مریمه 17 تیر سالگر سیزدهمین سال فوتش هست

مریم زندگیم اسمش مامان مریم ، مامان مامانم

جان مریم ،چشماتو وا کن

سری بالا کن

در اومد خورشید

شد هوا سپید

وقت اون رسید

که بریم به صحرا

وای نازنین مریم، وای نازنین مریم

جان مریم ف چشمانو و واکن

من و صدا کن

بشین رونه

بریم خونه

و...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۴/۰۵
kimia m.i

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی